من درسا هستم...
دختری که در سن شش سالگی خانوادهی خود را از دست دادم و با عمهام زندگی میکنم.
یه روز اتفاقی وقتی از خواب بیدار شدم خودم را در آغوش بزرگترین آرتیست ایران پیدا کردم.
از اون روز به بعد مجبور شدم بشم نامزد صوریِ اون بشم.
از اون روز به بعد کَل کَل های من و او شروع شد و نفهمیدم کی عاشقش شدم.
اما انگار اون دوستم نداشت...
یک شب خودم را به دستانش سپردم و با او رابطه برقرار کردم.
فکر میکردم بعد از آن شب بگوید دوستم دارد و مانع رفتنم شود اما نگفت و من رفتم...
اما همین که از ایران خارج شدم تصادف وحشتناکی کردم که ۷ سال تو کما بودم...
بعد از ۷ سال از کما درآمدم فقط به عشق او اما او ....
یک دختری به اسم سارا با کمک دوستش ستاره که خیلی مدرک و موقعیت خوبی داشته مدارک جعلی به اسم دوستش درست میکنه بعد وارد یه شرکت میشه که اسم رئیسش البرز بود سارا البرز رو دوست داره و میخواد عاشق خودش کنه تا دیگه فقیر نباشه ولی البرز میفهمه که این خودش رو جای یکی دیگه زده و....
💚رمان: #باران
🍀نویسنده: #لیلی_نیکزاد
🍀ژانر: #عاشقانه
رمان باران داستان راجع به دختری به نام بارانه که پدرشو از دست داده و دانشجوئه و با مادر و ۳ تا خواهرش زندگی میکنه.توی دانشگاه با یه پسری فوق العاده لجه و همش با هم کل کل میکنن. به دلایلی مجبور میشن خونشونو عوض کنن و دست بر قضا همسایه و صاحب خونشون همون پسره هستش….
رمان : #حکم_خون
🍀ژانر : #اروتیک #عاشقانه #صحنه_دار
🍀نویسنده : #مهتاب_ر
رمان حکم خون داستان، ـولى من باهات کاری میکنم تا یادت بمونه با کسی شوخی ندارم
سعی میکنم اشک نریزم و آروم باشم، اونقدر ترسیدم که حس میکنم تمام تنم توی تب میسوزه، گر گرفته م از حرفایی که قلبم و به آتیش میکشه. چاووش بلند ،میشه کمربند و بالا میبره و روی تن لرزونم میکوبه
ضربه ها رو با فاصله میزنه اما هر بار که اون کمربند لعنتی روی بدنم فرود میاد درد تا مغز و استخونم رسوخ میکنه و تنم تیر میکشه
دستم و حفاظ صورتم میکنم تا آسیبی بهش نرسه، این آدم اینقدر عصبانیه که حتی اگه زیر دستش جون هم بدم
براش مهم نیست.
💚رمان: #تاج_بلورین
🍀نویسنده: #شادی_موسوی
🍀ژانر: #عاشقانه #فوق_هیجانی
رمان تاج بلورین درمورد من به دنیا آمدم که ملکه باشم، اما این انتخاب من نبود!
من متفاوت بودم، من چیزی بیشتر از کالبدم بودم و این جرم من بود.
قاضی با قهر و غضب حکم داد! مرا یاغی خواندند، مرا از خویشتن راندند، دورم کردند!
من به حکم تن دادم! سر خم کردم و صدای شکستن تاج روی سرم گوش عالم را کر کرد. تاج واقعی نبود، جواهر نشان نبود، من شایستهی این منصب نبودم!
#جدید🌱