رُمِنو – مرجع کامل دانلود رمان ایرانی و خارجی

با رمنو هر رمان عاشقانه ای که بخوای رو میتونی پیدا کنی

دانلود رمان تایگر به قلم هاله نژادصاحبی
خلاصه کتاب
دانلود رمان تایگر داستان دختری به نام نوا است که از کودکی خدمتکار عمارت نیکزادها بوده. نوا پنهانی با پسر کوچک خانواده نیکزاد ازدواج می‌کند، اما این ازدواج بدون ثبت رسمی در شناسنامه انجام می‌شود. پس از مدتی و در حالی که نوا باردار است، همسرش فوت می‌کند. حال او باید تلاش کند تا ثابت کند فرزندش متعلق به خاندان نیکزاد است. در این بین، محمدعلی، معروف به محمدعلی تایگر، یک کشتی‌گیر لوتی و معروف تیم ملی و برادر شوهر نوا، به کمک او می‌آید و...
خلاصه کتاب

دانلود رمان خواستگار پرماجرای باغ انار...من بارانم، دختری شیطون که کل فامیل و دوستام از دست شیطنتام دیگه عاصی شده بودن. ماجرای اصلی زندگی من از اون روز شروع شد که برای خواهرم خواستگار اومد تو خونه باغ انارمون. قرار شد به خاطر پسر خاله‌ام که عاشق خواهرم بود، خواستگار رو فراری بدم. هر بلایی که فکر کنید تو باغ انار سرش آوردم، غافل از اینکه داماد رو اشتباهی گرفتم!

مدتی بعد دانشگاه قبول شدم و با خودم عهد کردم که سربه‌راه بشم. اما دقیقاً تو روزهای اول دانشگاه بود که اون پسر رو تو کلاسمون دیدم و…

خلاصه کتاب

دانلود رمان هذیون... آرنجم را به زمین تکیه دادم و با سختی نیم‌خیز شدم تا بتوانم بنشینم. یقه لباسم را در مشتم فشردم و در حالی که نفس‌نفس می‌زدم، سرم را به دیوار تکیه دادم.

ساق دستم تیر می‌کشید، رد ناخن‌ها روی پوست قرمز و خط‌خطی‌اش جا مانده بود. با هر حرکتی که به دستم می‌دادم، دردی شدید در مچم می‌پیچید و ریتم نفس‌هایم را ناخودآگاه تندتر می‌کرد. اما تمام این دردها در برابر زخمی که در قلبم بود، هیچ به حساب می‌آمد.

بوی غذای سوخته فضای خانه را پر کرده بود و تلفن بی‌وقفه زنگ می‌خورد. اما ذهنم چنان خالی بود که حتی نمی‌توانستم دست و پایم را راهنمایی کنم چه کاری باید انجام دهند...

خلاصه کتاب

دانلود رمان دیوار آهنی. ریما، دختری که به خاطر اتفاقی بی‌ارزش و پوچ از خانواده‌اش طرد شده، اتفاقی که در آن بی‌گناه‌ترین فرد، خودش است.

او حالا پرستار کودکی کوچک می‌شود، اما... پدر آن کودک چه کسی است؟! پدری که عشق قدیمی و فراموش‌نشدنی ریماست!

خلاصه کتاب

دانلود رمان هایکا... - گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره! نکن، دختره رو عقدش نکن... حالا خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه!

حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده بود، از جایش بلند شد و روبه‌روی پسرش ایستاد.

- خودم کم درد دارم که با این حرف‌ها مرهم می‌ذاری روش؟ دستش را روی قفسه سینه‌اش گذاشت و کمی به عقب رفت.

- قلبم مچاله شده از پرپر شدن ناصرم... چه می‌دونستم شب عقدش، دسته گلم رو از دست می‌دم؟

خانم بزرگ با چشمان اشکی به حاجی نگاه کرد و دوبار روی پایش کوبید.

- بمیرم برای ناصرم... حالا جواب دختره و خانوادش رو چی بدیم حاجی؟ سیاه‌بخت شد دختر مردم...

مطالب پر لایک
  • مطلبی وجود ندارد !
مطالب محبوب
  • مطلبی وجود ندارد !
درباره سایت
بهترین رمان های عاشقانه رو توی رمنو دانلود کن شماره های پشتیبانی: 09388810316 09012347883
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رُمِنو – مرجع کامل دانلود رمان ایرانی و خارجی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.