مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز اول مستانه سوتی های زیادی جلوی او داده است. تا اینکه شیرین به دلیل حاملگی دیگر به شرکت نمی آید و مستانه به تنهایی باید در این شرکت کار کند. او می فهمد که شیوا دوستش و دختر خاله امیر عاشق دوست امیر،نیما که او هم در این شرکت کار میکند است و شیوا را هم به شرکت می آورد….
دختری با حریر مشکی بر سر که پرده ی شب چشمانش را تسخیر کرده و روزگارش هم به رنگ چشم هایش رنگ باخته است. دختری از جنس درد های اجباری و اجباری های درد آور. دختری که زیر بار مشکلات مرد شده است. دختر است اما مردانه دلش گرفته است. خسته شده اما هنوز هم چون کودک با نشاطی شوق به ادامه دارد.
داستان در باره دوست های صمیمی به نام های شایلین و نفسه که برای رزیدنتی به یه بیمارستان میرن و داستان از جایی شروع می شه که مدیر بیمارستان به یه سفر میره و ...
درمورد دختری به نام آرزو هست که با دوستش به دنبال کار میگرده تا اینکه در یک بانک مشغول به کار میشه…. همه چی خوب پیش میره تا اینکه رئیس عوض میشه و این رئیس جدید انقدرا هم با آرزو خوب نیست
داستان راجب دو تا گروه 5 نفرس...5 تا دختر ،5تا پسر...
خب اين 10 نفر رقاصن،رقاصاي ماهر و مشهور
اين 10 نفر مقابل هم قرار ميگيرن يعني رقيب همن.توي يه مسابقه كه خيليم حساسه ...
اين مسابقه توي پاريس برگزار ميشه و خيليم هيجان انگيزه...
ما ميخوايم بدونيم بلاخره بعد از 5دور مسابقه كدوم گروه ميرن به فينال و برنده اين مسابقات ميشن ..