رُمِنو – مرجع کامل دانلود رمان ایرانی و خارجی
با رمنو هر رمان عاشقانه ای که بخوای رو میتونی پیدا کنی
خلاصه کتاب
دانلود رمان جوهر سیاه... سنتی که از گذشته در طایفه‌ای بزرگ و سرشناس به جا مانده و چه بسا برای بقای آن، خون‌های بسیاری ریخته شده است. این آیین سال‌هاست که میان وراث دست به دست می‌چرخد… و اکنون تنها وارث این خاندان، خدیو است. مردی جسور، بی‌رحم، باهوش و بسیار قدرتمند که خود از همین رسوم زخم خورده و لحظه‌شماری می‌کند تا آن را از میان بردارد. اما این رسم چیست؟!… و چرا خدیو بعد از سال‌ها، توبه‌اش را می‌شکند؟!
خلاصه کتاب

دانلود رمان رام نشدنی... همه دنیا فکر می‌کنن ما معشوقه همیم اما اون برادر سوپر استار منه! همه چیز از جایی تغییر می‌کنه که کارگردان مشهور، دیمین سوج، وارد زندگیمون می‌شه و فکر می‌کنه من کسیم که به خاطر پول و شهرت با سوپراستار بزرگ تن دادم. دیمین به خاطر رابطه‌های کنترل نشده و زیادش معروفه و حالا، انتظار داره با جاذبه‌های جذابش اغفالم کنه و با وجود پونزده سال اخلاف سن، منو برای خودش می‌خواد، غافل از اینکه ...!

 
خلاصه کتاب

دانلود رمان ارس و پریزاد... نفس نداشتم. قلبم در سینه می‌کوبید و با همه‌ی توان فقط می‌دویدم. پشت سرم فریاد بود؛ آشوب بود؛ به زبان روسی عربده می‌کشیدند و صدای کوبیده شدنِ کفش‌های مردانه‌شان روی زمین بندر، در گوش‌هایم اکو می‌شد. تعدادشان زیاد بود. وقتی نفس‌ زنان از کنار کانتیرهای بزرگِ آبی و قرمز می‌دویدم کسی از گذشته توی گوشم پچ می‌زد:

«من دوستت دارم، تو رو باور دارم… می‌دونم که برمی‌گردی پناه.» آن روز، همه چیز جور دیگری بود. او غرق شده بود توی چشم‌های عاشق من، و من حل شده بودم در نفس‌ های گرمِ مردی که برای این عشق، با همه می‌جنگیدو..

خلاصه کتاب
دانلود رمان تصاحب... من اِلوینم… دختر هجده ساله‌ای که برای فرار از تنهایی قبول کردم یک سال زیر دست رئیس مافیای خشنی بشم که دوازده سال ازم بزرگتر بود. رئیس مافیایی که افتخارش سنگدلیش بود و آدماش بهش لقب شکارچی داده بودن. قوانین زیادی داشت و مهم‌ ترینش، قانونی بود که برای روابطش وضع کرده بود؛ عاشق شدن ممنوع! متاسفانه‌ علی‌ رغم اخطارهایی که داده بود، طی زمانی که باها ش زندگی می‌کردم عاشقش شدم و…
دانلود رمان مست بی گناه به قلم مهین عبدی با لینک مستقیم
خلاصه کتاب
دانلود رمان مست بی گناه... ۱۶ ساله شده بودم. در شب جشن تولدی که قرار بود جشن بله برونم باشد و خاله برایم انگشتر نشان بیاورد اما تولدم شده بود و خانواده‌ی خاله نیامده بودند… یاسین نیامده بود و من مانده بودم با دنیایی از ترس و اضطراب! من مانده بودم با این حال که دیگر دختر قبلی خانه نبودم! اما یاسین برای محرم شدن‌مان نیامد… نیامد که نیامد… یاسین رفته بود.
مطالب پر لایک
  • مطلبی وجود ندارد !
درباره سایت
بهترین رمان های عاشقانه رو توی رمنو دانلود کن شماره های پشتیبانی: 09388810316 09012347883
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رُمِنو – مرجع کامل دانلود رمان ایرانی و خارجی " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.