دامینیک روسو، مردی سرد و بیاحساس و البته بشردوست هست و مادری بسیار زیبا داره که در دوران جوانیش یکی از زیباترین مدلهای کمپانی 'لیبل' بوده.
اون درحال حاضر یکی از صاحبان کمپانی لیبل و مجلهی مد مربوط به این کمپانی هست. بخش دیگهای از داستان مربوط به "الا" که دختری بسیار سختکوش، سرزنده و البته جسور هست که برای گذران زندگی و رسیدن به هدفی که در ذهن داره، به سختی کار میکنه و چندین کار پارهوقت رو در یک شبانهروز انجام میده. سرنوشت دامینیک و الا از اولین ملاقاتشون به هم گره میخوره، هرچند این دیدار اول، باعث اخراج شدن الا از کار پارهوقتش توسط دامینیک میشه، اما ....
زندگی یکنواخت آوا دختری سی ساله و تنها مجرد خانواده و فامیل، با ورود پویان که از او کوچکتر است پرشور و هیجانی می شود. ولی در این بین، مسعود دوست دوران دانشجوییش، بعد از ۴سال قطع رابطه با آوا، به او بر میگردد
حاج سلیمِ پهلوی مردی که برای حفظ آبروی خونوادگیش دختر یتیمی رو با پول میخره و به صیغه پسرش درمیاره... با هم اتاقی شدن پریماهِ شونزده ساله و حاجیِ بیست و شش ساله ی شیطونمون کلی شیطنت عاشقانه در راهه ، حاجسلیم با فهمیدن راز قدیمی که به پریماه و خونواده ش ختم میشه دستور میده که رابطشون باید واقعی بشه و با اینکار دین خودشو ادا کنه اما با حامله شدن پریماه و
عشق یه دختر نویسنده به پسری که معتاد مشروبات الکلیه و هم دانشگاهی قدیمیشه، این عشق تا کجا دووم میاره و آیا میثم قدر این فداکاری رو میدونه؟
خلاصه :
دختری خوشکل ولی شیطون که همین سر به هوایش باعث میشه یه تصادف بکنه و مسیر زندگیشو عوض کنه....