رمان : #بزار_حس_کنم_با_منی
❤️نویسنده: #FereshteH
❤️ژانر: #طنز #عاشقانه #اجتماعی #اربابی #صحنه_دار
امیرحسین پیروزمند بعد از مرگ همسرش به وصیت زنش باید با یه خانم ازدواج کنه ولی به شدت با این کار مخالفه اما…
پایان خوش
نازنین دختر مهربان رمان، عاشق و نامزد پسرعموشه، اما دور گردون با عموی نابکار دست بدست هم می دهند تیشه به ریشه ی عشق این دو جوان میزنند.
آریان خمارچشم و زیبارویِ لوطی صفت که دورادور و مخفیانه عاشق نازنین هستش و برای خوشبخت شدنش تمام تلاشش رو میکنه، قدم جلو میزاره و با یک خواستگاری همه رو کیش و مات میکنه.
خانه ای پر رمزو راز و سرشار از سوال که حورای زیبای ما برای کار کردن وارد آن میشود. صاحبخانه جناب مقتدر 70 ساله و مهربان و خیلی آپدیت شده و به روز، از روبرو خیلی پیر و از پشت سر بسیار جوان است.وقتی مشکلات حورا اوج میگیرد فهام زند، جوان مغرور و قدرتمندِ زیبارو که خیلی شبیه مقتدر است پا به میدان میگذارد و عاشق دختر رمان میشود.جنگی نابرابر بین مقتدر و فهام برای بدست آوردن حورا براه میفتد. اما دستها و نقشه هایی پشت پرده است که .... حورا با فهمیدنش می شکند و شکست خورده خود را از همه عقب میکشد... مقتدر... فهام...
کیستند که بخاطر حورا روبروی هم ایستاده اند و رمانی جذاب و خواندنی را رقم زده اند..
دلبر دختری شیطون و کنجکاو که ناخواسته پا به بزرگترین باند قاچاق می ذاره و تاوان کنجکاویشو با از دست دادن آزادیش و زندگی اجباری با رئیس اون باند می پردازه غافل از اینکه همه چیز بازی بوده و....
یه خانوم جوان برای درس دادن به مدرسه ای میره که در یک روستای نسبتا دور افتاده هست، اونجا با بچه ها و اتفاقات جالبی روبه رو میشه.ما در این داستان علاوه بر خانم معلمی که سعی داره خیلی صبور و منطقی نشون بده، با پسر نوجوان با نمکی هم آشنا میشیم که رو مخ این خانم معلمه و تقریبا هیچیش به آدمیزاد نرفته ولی یکمی که پیش بریم حتی می تونیم عاشقش بشیم.توی این داستان با هم میخندیم، می ترسیم و با ماجراها و اتفاقاتی رو به رو میشیم که مرتبط با شهروندان نامرئی و غیرعادی پشت کوه، یعنی اجنه هست