ماجرای بهار دختر دانشجوییه که برادرش بهادر بدلیل ارتکاب قتل متواری شده و خانواده مقتول او را به عنوان خونبس به عقد برادر مقتول در میارن تا برادرش خودشو معرفی کنه. و برادر مقتول کسی نیست جز جهان ایلچی استاد زبان فرانسه ی بهار..
آریانا دختر شر و شیطونی که دانشگاه رو روی سرش گذاشته، همه چی به خوبی پیش میره ولی با اومدن استاد جدیدش، و یه فیلمی که دستکاری شده مجبور به ازدواج با استادش میشه که...
یه وقتایی از در و دیوار میباره … زمین و زمان میخواد دنیا باشه و تو نباشی … به قول دودکش همه چی دست به دست هم میده و تو میری تو امپاس شدید…شده دیگه نگو نه ؟؟اگه شده پس میتونی خودتو جای شخصیت اول رمانمون بذاری…کیشکا احسانیا ملقب به هانا خرخون !کسی که مدام یه بدبختی بامزه جلوش قد علم میکنه …ولی هانا اون قدر گیجه که به همه چیزای اطرافش به چشم جوک نگاه میکنه
رمان درمورددختری به اسم ساحل هست.یه دخترشیطونو صدالبته خوشمل دیگه جونم براتون بگه این خانم خوشمله دانشجوهست وتوی دانشگاه هم کلی شیطونی میکنه داستان وقتی جالب میشه که یکی ازاستادا که پیرهست به ساحل خانم نمره کم میده این خانمی هم برا تلافیش ادامس میزاره روی صندلی استاد خلاصه اینکه ازشانسش استادبه دلیل ی مشکلاتی دیگه نمیاد و ی استادجدیدمیاد که بعدا معلوم میشه پسر عموی ساحل خانمه یک پسر عموی مغرور و بداخلاق...
منم آن دختر از دیار غم
منم ان کس که غم خورد وغم خوار بود
منم ،منم،منم ،تنها منم
تنها یاری رسان خود، منم
خدایا دوستش داشتم
چرا گرفتی دستش را از دست من؟
خدایا من هنوز دوستش دارم
برگردانش..