خانه ای پر رمزو راز و سرشار از سوال که حورای زیبای ما برای کار کردن وارد آن میشود. صاحبخانه جناب مقتدر 70 ساله و مهربان و خیلی آپدیت شده و به روز، از روبرو خیلی پیر و از پشت سر بسیار جوان است.وقتی مشکلات حورا اوج میگیرد فهام زند، جوان مغرور و قدرتمندِ زیبارو که خیلی شبیه مقتدر است پا به میدان میگذارد و عاشق دختر رمان میشود.جنگی نابرابر بین مقتدر و فهام برای بدست آوردن حورا براه میفتد. اما دستها و نقشه هایی پشت پرده است که .... حورا با فهمیدنش می شکند و شکست خورده خود را از همه عقب میکشد... مقتدر... فهام...
کیستند که بخاطر حورا روبروی هم ایستاده اند و رمانی جذاب و خواندنی را رقم زده اند..
دنیا دختره تخسی که وقتی بچه بود بیش فعالی شدید داشت یه جوری که راهی آسایشگاه روانی شد و اونجا متوجه شدن این دختر یه دختر معمولی نیست و ضریب هوشی بالایی داره..
تو سن ۱۹ سالگی صلاحیت تدریس تو دانشگاه رو میگیره و با سامیار معتمدی پسره مغرور و پر از شیطنت و البته جذاب و دختر کش که به هیچ دختری محل نمیده و دخترا فقط و فقط براش سرگرمی ان ..بخاطر شرایطی که دنیا با اختراعش تو کشور های دیگه داره ..روی دنیا شرط میبنده و میخاد مخ دنیا رو واسه رسیدن به اهدافش بزنه درحالیکه دنیا فکر میکنه که ...
دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج کنه با اولین خواستگارش…
❤️ رمان: #بچه_مثبت
❤️ نویسنده: #الف_ستاری (ریما)
❤️ ژانر: #عاشقانه #طنز #کلکلی #غیرتی
داستانش در مورد دختری به اسم ملیساست که توی دانشگاهشون سر تور کردن یه بچه مثبت بااعتقادات دینی محکم با دوستاش شرط میبنده. در واقع داستان تقابل افرادی از یک نسل ولی با اصول اعتقادی متفاوت و در اصل از دو دنیای متفاوت است و در این بین...
پایان خـــوش
❤️رمان: #استاد_خاص_من
❤️نویسنده: #پریسا_محمدی
❤️ ژانر: #عاشقانه #طنز #استاد_دانشجویی
#اجبارے #همخونه_ای
دخترے به نام آدرینا که براے رشته تجربے کنکور داده و حالا تو بهترین دانشگاه تهران اسمش در اومده..اون به همراه دوستش یعنے هلیا..این دو نفر بعد از کلے مشکل براے راضے کردن پدر و مادراشون که بذارن برن تهران و درس بخونن راهے تهران میشن..رامین رادمهر مردے که به شدت مغرور و خشڪ و سرد که با وجود سن کمے که داره استاد و کلے تجربه تدریس داره خانواده اش اونو مجبور با ازدواج با دختر شریڪ پدرش مے کنن ولے اون به شدت از اجبار متنفره و با وارد شدن آدرینا به زندگیش ورق به کل برمیگرده و اتفاقاتے مے افته که زندگے این دو فرد ورق مے خوره