در اوجِ خوشی،طوفان زده میشود…و اما….برایِ نجات زندگیش حاضر بود هر کاری بکند…هر کاری…!!اما از راهِ درستش…و همین شد که…
دختری مهربون و سرخوش که همراه با دوبرادر وخواهرش تو یه خونه ویلایی بزرگ زندگی میکنه .پدر و مادرشون رو تو سانحهی تصادف از دست دادن. داستان از جایی شروع میشه که برادر بزرگِ مهسان بعد از چند سال متوجه میشه تصادف والدینشون عمدی بوده. تصمیم به انتقام میگیرن بدون اینکه به عواقبش فکر کنن.روایت دختری که حین اتفاقات داستان به تکامل میرسه، بزرگ میشه ،فداکاری میکنه...و مردی که خودش رو به خانوادهی مهسان نزدیک میکنه و اعتمادشون رو برای محافظت از دختر شیطون و کوچک خانواده جلب میکنه غافل از اینکه...
داستانمون درباره یه پسر کاملا مذهبیه که اسمش امیر حافظ و یه دختر به اسم ترمه که بی بند و بار و دختره آزادی هست
زندگی این دوتا شخصیت داستان مقابل هم قرار میگیره و امیرحافظ و ترمه به عقد صوری هم درمیان و همخونه ی همدیگه میشن که کلی داستان بینشون پیش میاد که خوندنشو از دست ندین..
بهار، دختری دورگهی جادوگر و گرگینهی اصیل با نیروهای هفت گانه، بیخبر از اینکه چه موجودیه آروم زندگی میکنه اما با آشنا شدن با یک خون آشام همه چیز تغییر میکنه؛ خون آشامی که در قضا استاد دانشگاهشه!
دختری که از یک انسان تبدیل به قدرتمندترین موجود جهان میشه که همه مخصوصا جادوگران ازش هراس دارند! و در این میان خون آشام و شیطان پرستی عاشق که برای به دست آوردن عشقشون باهم میجنگند!
رازهای نهفتهی خطرناکی وجود داره که کسی از آن خبری نداره اما با اومدن بهار کم کم برملا میشند.
هشت نفر از اصیلهای خون آشام و گرگینه طی اتفاقاتی و با دلایلی با هم متحد میشند تا تاریکیها رو نابود کنند.
و در این میان عشق ممنوعهای که بین بهار و یک خون آشام اصیل (رامین) که قراره فرمانروای سرزمین خون آشامها بشه اتفاق میوفته! یعنی با این عشق قراره چه اتفاقی بیوفته؟ این عاشقانه متفاوته…
ترنم دختر شیطون و زخم دیده ای که از جنس مخالفش متنفره ولی دست سرنوشت بازی عشق و نفرت رو براش رقم می زنه و…