بهار، دختری دورگهی جادوگر و گرگینهی اصیل با نیروهای هفت گانه، بیخبر از اینکه چه موجودیه آروم زندگی میکنه اما با آشنا شدن با یک خون آشام همه چیز تغییر میکنه؛ خون آشامی که در قضا استاد دانشگاهشه!
دختری که از یک انسان تبدیل به قدرتمندترین موجود جهان میشه که همه مخصوصا جادوگران ازش هراس دارند! و در این میان خون آشام و شیطان پرستی عاشق که برای به دست آوردن عشقشون باهم میجنگند!
رازهای نهفتهی خطرناکی وجود داره که کسی از آن خبری نداره اما با اومدن بهار کم کم برملا میشند.
هشت نفر از اصیلهای خون آشام و گرگینه طی اتفاقاتی و با دلایلی با هم متحد میشند تا تاریکیها رو نابود کنند.
و در این میان عشق ممنوعهای که بین بهار و یک خون آشام اصیل (رامین) که قراره فرمانروای سرزمین خون آشامها بشه اتفاق میوفته! یعنی با این عشق قراره چه اتفاقی بیوفته؟ این عاشقانه متفاوته…
ترنم دختر شیطون و زخم دیده ای که از جنس مخالفش متنفره ولی دست سرنوشت بازی عشق و نفرت رو براش رقم می زنه و…
دختری به اسم کیانا که یک بار طعم شکست رو چشیده بهش این فرصت داده میشه تا روی پاهای خودش وایسه و زندگیشو اونجور که دوست داره بسازه تا شاید توی این راه طعم عشق واقعی رو با تمام پستی و بلندیهاش بچشه...
نازگل دختر زحمتکشی که باید خرج خواهرها و مادرش را بدهد. به عنوان پرستار وارد خانهی مردی به اسم طاها فرداد میشود تا از بچههایش نگهداری کند که دور از اتفاقات جالب نیست!
جانا مستخدم سر به زیر و سادهی یه بیمارستانه که دختربازترین دانشجوی پزشکی عاشقش میشه و واسه به دست آوردنش دست به هرکاری میزنه تا اینکه هردوشون میفهمند خانوادههاشون ...