رمان آصلان داستان آصلان شاهی، تاجر چرمی نامدار و خشنی است که از دختری زیبا و مظلوم به نام آلما به طور مخفیانه مراقبت میکند. آصلان تصمیم گرفته که هرگز نزدیک آلما نشود و در امانتهایی که به او سپرده شده خیانت نکند، اما دلبری و طنازی آلما باعث میشود تا طاقتش طاق شود و او را به دست بیاورد.
غافل از اینکه این تصمیم او باعث میشود که حقیقت تلخی در مورد مرگ خانواده آلما آشکار شود. سرنوشت آصلان و آلما در هم تنیده میشود و آنها باید با معماهایی روبهرو شوند که میتواند زندگیشان را تغییر دهد. داستانی پر از پیچیدگیهای احساسی، معماهای حلنشدنی و عشقی که در میان درد و رنج شکل میگیرد.
دریای پرتلاطم زندگی دو آدم؛ اولی پسری که داغدیدهی گلی است که بخاطر اشتباه او پرپر شد و او فرصتی برای جبران اشتباهش نداشت. دیگری دختری بیپناه و زخم خورده از بازی روزگار که در یک نیمه شب بارانی، بخاطر یک اتفاق، بر دنیای پر انتقام پسری شیر صفت سقوط میکند. عشق برای این دو زندگی پلی میشود برای عبور از تلاطم بیوقفهی دریای حوادث تا رسیدن به رویای آبی آرامش.
افرا یکی از خوشگلترین دخترهای دانشگاه است. یکی از پسرهای تازه وارد میخواهد به او نزدیک شود. طرهان دشمن افراست که وقتی موضوع را میفهمد با پسر دعوا کرده و حسابی کتکش میزند. افرا در این بین گیج است و نمیداند میان این دو دلبر کدامیک را انتخاب کند. اما در نهایت با مرگ...
«حقیقت این بود که من مرده بودم... اما کنار آدمهای اطرافم مثل یه دختر عادی زندگی میکردم...» یاقوت، دختری جوان با گذشتهای تلخ، درگیر پیامدهای یک اشتباه در دوران نوجوانیاش شده است. او بهدلیل انتشار عکسها و فیلمهای شخصیاش، تحت کنترل و سوءاستفاده بهرنگ، پسری عوضی، قرار میگیرد. فشارهای خانواده مذهبی و تهدیدات بهرنگ، زندگی یاقوت را به جهنمی تبدیل میکند.
در میان این آشوب، یاقوت برای پروژه دانشگاهی خود با بهزاد، مردی مرموز و خشن که بهعنوان یک "مَستر" شناخته میشود، همگروه میشود. آشنایی با بهزاد، پیچ و خمهای جدیدی به زندگی او اضافه میکند و داستان وارد مسیری تاریک و پرتعلیق میشود. این فقط شروعی برای داستانی پرهیجان و تأثیرگذار است.