دانلود رمان تمام آنچه دارمی… چهارسال پیش برای گرفتن انتقام از خواهرم بهم نزدیک شد و اولین دوستی ام را تو ۱۵ سالگی داشتم و عاشقم کرد و رفت حالا بعد چهارسال برگشته و دیگه هیچی از اون پسر شوخ و شنگ گذشته باقی نمونده اون فقط یه پسر دختربازه که دوباره سعی داره من را به سمت خودش بکشونه و اصلا نیازی نیست تلاش کنه من هنوز هم رامش میشم…
دوش اساسی گرفتم بیشتر از هر وقت دیگه ای آرایش کردم نیم تنه جیگرم را پوشیدم و موهای بلند و مواجم را دورم آزاد ریختم..
عطر زدم و دستبندهای چوبی ام را به دست انداختم روپوشی بلند و شال رنگی بلندی هم پوشیدم کوله ی رنگی ام را هم برداشتم با خداحافظی از مامان از خانه بیرون زدم.
به همتا پیام دادم آماده باشد موزیک پرسه از معین زد را پخش کردم و صدایش را بالا بردم و با خواننده همخوانی کردم.
این آهنگ را دوست داشتم چون دقیقاً وصف حال من بود من که همیشه اطراف فرزاد پرسه زدم.. او هر کاری می کرد تا من را از خود بیشتر دور کند..
سه سال بود که همه هستی خندان و شوخ را می دیدند هستی که فقط وقتی در اتاقش را می بست از جلد آدمی که نبود بیرون می آمد یا وقتی که از درد بی وفایی فرزاد به فراز و آغوش برادرانش پناه می برد.
سه سال بود فرزاد تبدیل به آدمی شده بود که کس نمی شناخت.. با همه لج کرده بود با همه.. بیشتر از همه با من و خودش..
از وقتی که نتوانست مقابلم مقاومت کند از اولین بوسه ای که در ۱۸ سالگی ام با او تجربه کرده بودم…
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید
دانلود رمان تمام آنچه دارمی... چهارسال پیش برای گرفتن انتقام از خواهرم بهم نزدیک شد و اولین دوستی ام را تو ۱۵ سالگی داشتم و عاشقم کرد و رفت حالا بعد چهارسال برگشته و دیگه هیچی از اون پسر شوخ و شنگ گذشته باقی نمونده اون فقط یه پسر دختربازه که دوباره سعی داره من را به سمت خودش بکشونه و اصلا نیازی نیست تلاش کنه من هنوز هم رامش میشم…