دانلود رمان نزدیک تر از سایه به قلم مهری هاشمی
دانلود رمان نزدیک تر از سایه… حامین بادیگارد جذابی که ناخواسته مجبور میشه از دختر تخس و پروئه رئیس یه باند مافیا محافظت کنه، دختری که سال ها خارج از ایران زندگی کرده و چیزی از اعتقادای حامین زیادی معتقدمون نمی‌دونه. مدام تو زندگی حامین سرک می‌کشه حتی بی اجازه وارد حمومش میشه. مرد خشنمون و بی اندازه اذیت می‌کنه و وقتی تو یه کلبه واسه چند روز زندانی میشن اتفاق‌هایی میوفته که باور نکردنیه.
با دست هایی که تو جیبم فرو کردم پیاده روی پر درخت نزدیک خونه رو قدم میزنم، صدای هیاهوی بچه ها و بوق پشت همه ماشین ها درسته زیادی رو اعصابه ولی یادآوره اینه که
زندگی هنوز جریان داره و واسه من شنیدنش خیلی خوبه، منی که پنج سال پیش زندگیم تو یه لحظه و یه خبر تموم شد.
(امشب بله برونه آذینه) و تمام، اون لحظه حس کردم دنیا به آخر رسید ولی با گذشت زمان قلب منم به این نداشتن عادت کرد و الان خالی از هر حسیه.
حس این بی حسی واسه من خیلی خوبه مخصوصاً با این مأموریتی که زندگیم و شغلم رو براش گذاشتم، اینقدر پر خطر هست که شاید زنده ازش بیرون نیام ولی من واردش شدم،
پنج سال پیش که سرهنگ پیشنهاد این کار سراسر خطر رو بهم داد چشم بسته قبولش کردم واسه دور شدن از این شهر و حتی از خانواده ای که واسه یه بارم که شده پای خواسته ی من واینستادن و آذین رو تأیید نکردن،
حالا من همه ی توانم رو واسه این کار میذارم حتی اگه تهش با نبودنم به پایان برسه.
زنگ گوشیم من رو از فکر بیرون می کشه، گوشی رو از توی جیبم بیرون می کشم و با لبخند به شماره ی ایمان نگاه میکنم و جوابش رو میدم: -جانم ایمان؟
صدای همیشه خندونش تو گوشم میپیچه. -سلام سروان اخراجی. سرم رو تکون میدم. میدونی حساسم رو این جمله هی تکرارش می کنی.
-تمام این چند سال دارم به این فکر می کنم چی ش که تو با اون سابقه درخشان اخراج شدی؟
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید
