دانلود رمان بد خوب… در مورد دختری به اسم آذین که مهندسی پزشکی خونده و تو یه شرکتی مشغول کاره به اسم مدیکاب. مدیکاب تصمیم میگیره برای جلوگیری از ورشکستگی آذین رو به عنوان جاسوس بفرسته شرکتی که داره همه امتیازات رو میگیره و آذین به اسم نگار ادیب فرو میره شرکت پژوهان و ادامه ماجرا.
مشغول مطالعه و امضاء زدن برگه های روی میزش بود که سر و کله ی باربد پیدا شد و هنوز نرسیده، پرسید: این دختره ادیب فر، همین مو بلونده ست که داره با نظری صحبت می کنه؟
سرش را چرخاند به سمت مانیتوری که سمت راستش قرار داشت، تصویر اتاق نظری را بزرگ کرد و در جواب باربد گفت: _بله!
_ چرا پکری؟ چی شده؟ جوابش را نداد و شنید اونی که دیشب چهار ساعت نشسته و به خزعبلات_ خواستگارها گوش داده منم. تو که الان باید شارژ شارژ باشی.
چیزی نگفت و باربد دستانش را روی میز ستون کرد، سرش را نزدیک آورد و پرسید: نكنه إلا خانمت دیشب نتونسته راضیت کنه؟
بالاخره سرش را بلند کرد و نگاه برزخی اش را به باربد دوخت! برو پی کارت.
به نظرش رسید که باربد از پیش کشیدن این بحث، تفریح می کند. خصوصاً که با شیطنت گفت وقتی از یه زن شریکی استفاده می کنید همین میشه دیگه. _ خیلی طبیعیه که یه نفرتون رو ترجیح بده و اون یکی رو پس بزنه.
_با لب های روی هم فشرده فقط نگاهش کرد و باربد ادامه داد پنج شنبه هفته ی پیش که برای سرکشی به شعبه ی اصفهان… رفته بودی، تو مهمونی سعید…
اگر شما نویسنده رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید میتوانید درخواست حذف دهید